سلسله نشست های نقد و بررسی کتاب(1): کردها و خواستگاه آنها (روش شناسی و مطالعات کردی)
سلسله نشست های نقد و بررسی کتاب(1): کردها و خواستگاه آنها (روش شناسی و مطالعات کردی)
پژوهشکده کردستانشناسی دانشگاه کردستان اولین نشست از سلسله نشستهای نقد کتاب خود را در 25م اردیبهشت 1398 در محل سالن آمفیتئاتر دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی(سالن گوران) برگزار نمود. در این نشست که به بررسی و نقد کتاب کردها و خاستگاه آنها(روششناسی مطالعات کردی) نوشته گارنیک آساطوریان اختصاص یافته بود از اساتید حوزهی زبانشناسی آقایان دکتر یادگار کریمی، دکتر رحمان ویسی و دکتر زانیار نقشبندی جهت نقد و ارزیابی این کتاب دعوت بعمل آمده بود. در شروع جلسه آقای دکتر مسعود بیننده مجری نشست به معرفی نویسنده پرداخته و با بیان برخی از مدعاهای اصلی کتاب، چالشی بودن آنها را در عرصه مطالعات ایرانشناسی و کردشناسی مورد اشاره قرار دادند.
دکتر رحمان ویسی در آغاز سخنرانی خود با اشاره به اینکه آقای آساطوریان در حوزهی ایرانشناسی شخصیت چندان شناختهشده و تأثیرگذاری نیستند بیان نمود که عدم اهمیت این نویسنده را با میزان نقلقول و رفرنسدهی به کارهای ایشان از طرف صاحبنظران برجسته حوزهی مطالعات کردشناسی میتوان ارزیابی نمود. دکتر ویسی در ادامه نقدهای خود بر این کتاب عنوان نمودند که این کتاب سرشار از سوءفهم، سوءبرداشت، غلطهای تاریخی، غلطهای زبانشناختی و غلطهای متودیک میباشد. اما این سوءفهم که آقای آساطوریان بدان مبتلا شدهاند نه لزوما تقصیر خود ایشان بلکه مقصر آرشیو ایرانشناسی است، بدینمعنی که آساطوریان با توجه به اینکه از این آرشیو و کسانی همچون سوان و مکنزی و مینورسکی که برداشتهای مغلوطی از خردهفرهنگهای ایرانی دارند متأثر میباشد به این غلطهای اساسی دچار شده است. بحث من این است که چرا رویکرد شرقشناسی در رابطه با مطالعات کردشناسی دچار سوءبرداشت است؟ پاسخ من این است که این رویکرد فارغ از بحثهای مرتبط با ایدئولوژی و کولونیالیزم دارای ضعف روششناختی بوده و به واسطه این ضعف به دام مغالطههایی از این دست گرفتار آمده است. در مطالعات مردمشناختی از دو مفهوم اساسی تحت عناوین تعامل امیک و اتیک سخن به میان میآید. تعامل امیک بدین معنا است که رویکردی همدلانه با فرهنگ و موضوع مورد مطالعه داشته باشیم و در مقابل رویکرد اتیک دارای موضعی بیرونی و مبتنی بر فاصله است که ابژهی فرهنگی یا زبان مورد مطالعه را با ادعای عینیت و مبتنی بر نگاه از بیرون فارغ از تجربه زیسته بررسی میکند. خروجی رویکرد امیک در زبانشناسی به گرایشی تحت عنوان گویششناسی ادراکی میانجامد که تجربه زیسته، احساسات و دانش خود گویشوران را در مطالعه گویش مورد بررسی بهجد پذیرفته و بر این نظر است که آنها حساسیت و ادراک بیشتری نسبت به مرزهای زبانی و فرهنگی خود دارا هستند. جریان غالب شرقشناسی بهصورت عام و حوزههای ایرانشناسی و کردشناسی متأثر از آن به صورت خاص دارای تعاملی اتیک با مسائل بودهاند. برای مثال فیتزجرالد که اشعار خیام را به انگلیسی ترجمه نمود است بیان میدارد که اشعار خیام فاقد وزن بوده و ایرانیها هیچ درکی از وزن شعر ندارند. در حالی که ما میدانیم اشعار خیام موزون بوده و این فیتزجرالد است که با وزن این اشعار آشنایی ندارد. آقای آساطوریان نیز براساس همین رویکرد اتیک بیان میدارد که تاکنون هرچه در مورد زبان کردی گفته و نوشته شده است غیرعلمی بوده و مبتنی بر انگیزههای سیاسی و هویتطلبانه بوده است. جالب این است که مشخصا بیان نمیدارد که کدام کتابها و نوشتهها و بر اساس چه استدلالی قابل نفی میباشند. اینگونه تناقضات شرقشناسانه در نوشتههای اقای مکنزی هم به وفور دیده میشود که به صدور احکامی غلط بدون توجه به دانش مطلعین و مشارکین مرتبط با فرهنگ و زبان کردی اقدام میکند. از جمله این احکام مغلوط و متناقض مکنزی میتوان به عدم وجود هرگونه ویژگی و ممیزه برای زبان کردی، تمایز زبان گورانی از زبان کردی، دیالکت سورانی بهعنوان محصولی از ترکیب دیالکت هورامی و دیالکت کورمانجی اشاره نمود. بدون شک اگر به دانش و تجربه ایفورمینتها توجه میکردند دچار این تناقضات بنیادین در مورد زبانها و گویشهای ایرانی نمیشوند. در این مورد میتوان به دو مقاله از دکتر چمنآرا که با همکاری استادشان کرینبروک منتشر نمودهاند اشاره نمود که روابط و ویژگیهای زبان کردی و گورانی را فارغ از مغالطات و تناقضهای شرقشناختی مشخص نمودهاند. مشکل دیگر اینگونه رویکردها این است که فقط به متون یارسان و ایزدی تکیه نموده و آنها را معیار قرار میدهند. درحالی که کردها متون قدیمیتری هم دارند و متون یارسان و ایزدی علاوه بر اهمیتشان صرفا بخشی از زبان و تاریخ کرد را تشکیل میدهند. آساطوریان در صفحهی 60 کتابش میگوید ایزدیها و هویت و فرهنگشان را نمیتوان کردی دانست، این در حالی است که متون مقدس ایزدیها شامل مهسحهفا رهش و جیلوه چاپ شده و دردسترس میباشد و همچنین قولهای آنها نیز توسط جوندی رهشو مکتوب شده است و توسط پروفسور کرینبروک هم گزیدهای از آنها به انگلیسی ترجمه شده است. جالب این است که تمامی این متون با گویشی کرمانجی تحت عنوان زهرزا مکتوب شده است و این یک مسئله واضح و غیرقابل انکار است. زبان و فرهنگ دینی ایزدیها جزو زبان و ادیان کهن ایرانی(دوران اسلام و ماقبل اسلام) بوده و طبیعتا چون کردها هم ایرانی هستند، کردی بودن زبان و فرهنگ ایزدیها یک واقعیت مسلم میباشد. بهطور خلاصه میتوان گفت آقای آساطوریان تعاملی گزینشی و انتخابی با مسائل مربوط به کردشناسی دارند و حتی تعامل ایشان با یک مقاله نیز کاملا گزینشی است بهطوری که فقط به بخشهایی از گفتههای مکنزی ارجاع میدهد که بنفع خود اوست و بخشهای دیگر را نادیده میگیرد. فاجعه این است که بخش زیادی از ادبیات تحقیق را که توسط شرقشناسان نوشته نشده است نادیده میگیرد. مثلا در کتاب سفینه تبریز و همچنین کتاب اَلمُعجم فی مَعاییرِ اشعارِ العَجَم که یک خراسانی آن را به رشته تحریر درآورده است از ادبیات اورامی سخن به میان آمده است. بالاخره زمانی که یک خراسانی در مورد فرهنگ، زبان و گویشهای منطقه که با آن آشنایی دارد عرف میزند ادراک بهتری یک ناظر بیرونی دارد. آساطوریان اصلا توجهی به این نوشتهها نکرده است. بر این اساس میگویم این کتاب فاقد هرگونه روش علمی، روحیه علمی و نتایج علمی است، و آنجا هم که به ریشهشناسی واژگان کردی و ارمنی میپردازد نیز دچار مغالطه علمی است چراکه زبان ارمنی نیز یک زبان ایرانی است و بسیار طبیعی است که دارای اشتراکاتی ریشهشناختی با زبان کردی باشد.
دکتر یادگار کریمی در آغاز صحبتهای خود به حوزهی تخصصی هریک از اساتید حاضر در پانل پرداخته و اشاره نمود که تخصص هر سه استاد گرامی در حوزهی زبانشناسی نظری قرار میگیرد و البته این تخصص ارتباط چندانی با موضوع بحث پیدا نمیکند. لذا آنچه آنها را دور هم گرد آورده بیشتر دغدغههای زبان کردی و البته بحث زبان میباشد. بحثهایی که اینجا مطرح میشود بیشتر نظر شخصی بوده و لزوما وحی منزل نیست. این کتاب ادعایی در مورد اینکه مدخل یا شروعی برای مطالعات کردی باشد ندارد و بیشتر نوعی نقد بهشمار میآید. لذا ما اینجا به نقد نقد میپردازیم، اینکه ببینیم واقعا نقد مزبور تا چه حد منصفانه است. این کتاب را از منظری فارغ از کوردایهتی بررسی میکنم. من که تعصب کردی دارم اما تعصب کردایهتی ندارم، چون این دو مورد کاملا متمایزند، احساس میکنم این کردایهتی یعنی ایهتی بهعنوان لفظ فقط در میان کردها وجود دارد؛ یعنی کردبودن، و لذا ما انگلیسیبودن نداریم فارسایهتی نداریم، انگلیسایهتی نداریم ولی کوردایهتی داریم. البته این کتاب مرا وادار نمود نیمنگاهی به کوردایهتی هم داشته باشم یعنی احساسی دوگانه در انسان ایجاد مینماید. من درعین احترام به دیدگاههای آقای دکتر ویسی کاملا با بخشی از کتاب که ادعا میکند مطالعات کردی تا کنون از نظر روششناختی غیرعلمی است کاملا همدلی و همنوایی دارم. البته با دکتر ویسی اختلافنظر دیگری هم دارم از این منظر که من کتاب آساطوریان را غرضورزانه میدانم چراکه در گفتمان علمی چنین اصطلاحاتی وجود ندارد، البته بدون شک مطالعات کردی خود معضل زیادی دارد اما آساطوریان نیز آگاهانه پیازداغ غرضورزی را افزوده و نگاه بیطرفانهای به موضوع داشته است. اگرچه حوزهی ما نظری است اما بلاخره بخشی از کار ما در زبانشناسی دیسکورس آنالیسیز یا همان تحلیل کلام میباشد. آنچه از نظر من در این کتاب مهم است نه خطوط نوشته آن بلکه خوانش فضاهای خالی بین خطوط آن میباشد. آنچه من را کاملا با این کتاب موافق میسازد فارغ از غرضورزیهای آساطوریان، این واقعیت است که مطالعات کردشناسی تاکنون به شیوهای علمی پیش نرفته است. جای بسی تأسف است که ما به جای اینکه این مسأله را همچون آسیبی درنظر گرفته و به فکر چاره باشیم، درصدد پاککردن صورت مسأله بوده و خود روش علمی را زیر سئوال میبریم. ادعا میکنیم که مطالعات کردی چرا باید پوزیتیویستی باشد، به این خاطر باید پوزیتیویستی باشند تا دو نفر دیگر به ما گوش بدهند. مقدور نیست که در طول یکصدسال اخیر فقط حرفهایمان را فقط پیش خودمان بازگو کنیم، آیا توانستهایم مخاطب خارجی خود را قانع کنیم؟ چندان که ما پیش همدیگر ادعای کرد بودنمان را تکرار کردهایم باور نمیکنم کسی به این واقعیت پی نبرده باشد. مشکل اینجاست که مدعی میشویم که گزارههای پوزیتیویستی باید حذف شود، اگر این گزارهها حذف شوند کسانی مثل آساطوریان قد علم مینمایند؛ در اینصورت کسی به حرفهایمان گوش نمیدهد، کسی برایمان حساب باز نمیکند. در اینصورت کسانی مثل آساطوریان ما را با تعبیر لشکری از آماتورها، قلمفرسایان بیدانش و متفننان توصیف مینماید. موضع جامعهی علمی و آکادمیک ما در قبال این وضعیت بجای حل مشکلات و نارسائیها، پاککردن صورت مسئله است. من موافق رویکردهای امیک در مطالعات خرده فرهنگها هستم، اما مطالعات اتیک هم کاملا قابل رد و انکار نیستند. اتفاقا یکی از نکاتی که من در آن با دکتر ویسی اختلاف نظر دارم این است که آساطوریان بیان میدارد که سنت مطالعات کردشناسی روسی و غربی هردو امیک بودهاند. مسأله آساطوریان این است که غربیها و روسها بیشازحد با کردها همدلی نمودهاند. پس پیام اصلی آساطوریان مبنی بر اینکه جریان مطالعات کردی براساس اصولی علمی گام برنداشته است کاملا صحیح است و من بهعنوان یک کرد کاملا با آن موافقم و البته این نظر شخصی خودم است. مواردی از کتاب را که باعث همدلی من شده است در چند خط ابتدای کتاب برای شما میخوانم. روششناسی یعنی نظام و قوانین مطالعه در هر یک از شاخههای علم. بههمین سادگی، یعنی دارای فوتوفن است. هر توپی با هرشوتزدنی فوتبال از آب درنمیآید، قانون خودش را دارد. مشکل اینجاست که روش تحقیق در مطالعات کردی چندان بارز نیست، دیدگاه مستشرقین هم نوعی نگرش توصیفی است و اگر در مواردی هم تحلیل صورت گرفته باشد چندان موثر واقع نشده است. نویسنده ادعا کرده است که سیر مطالعات کردی نابهنجار بوده است، البته نه خود مطالعات کردی بلکه سیر و جهت آن نابهنجار بوده است. نویسنده بیان کرده است که شاخص اصلی ارزشگذاری یک اثر همانا تدوین آن براساس روش علمی است؛ این یک واقعیت است که ما همچون آکادیمیسینهای کرد اگر این واقعیت را نپذیریم دچار مشکل خواهیم شد. خروجی این است که کسی به ما گوش نمیسپارد. غیر از روش علمی بهمثابهی شاخص و مقایسه و ارزیابی ما هیچ بدیل دیگری در دسترس نداریم. اگر کماکان صورت مسأله را پاک کنیم کلاه سر خودمان گذاشتهایم، چیزی که آسوطوریان خیلی واقعنگرانه بدان پرداخته است. البته به آنچه خود مطالعات کردی تفننی نامیده تاحدودی براین اساس توجه نموده که گویا دادهای آن قابل استفاده میباشند و نه تحلیلهای آن. در اینجا در مورد کسانی که در این حوزه کار میکنند میگوید اصولا یکی از ویژگیهای این دلبستگان کتابت و کتاب و ادب، عشق بیکران آنها به زادگاه خویش است که بسیار ستودنی است. البته کسی همچون آساطوریان هم که در مورد زبان و تاریخ ارمنیها تحقیق میکند نمیتواند فارغ از علاقه و عرق به سرزمین خود باشد. لذا آنچه او مورد نقد قرار میدهد این است که متاسفانه چون دارای جامعهای سطح پایین بودهایم[توسعهنیافته]، همه سنگینی بار مطالعات کردی و روشنفکری کردی بر دوش شاعران و ادیبان افتاده است. به این خاطر چون کسان دیگری در میدان نبودهاند. گناه این مسأله هم الزاما به گردن این شاعران و ادیبان نیست، دیگران در عرصه نبودهاند و آنها بار این مسئولیت را بدوش کشیدهاند. البته ما چون دارای جامعهای نانویسا بودهایم لذا هم حکیم و پزشکهایمان، هم تاریخنویسهایمان و هم منجمهایمان شاعر و ادیب بودهاند و این عامل مشکلی بوده است که آساطوریان اشارهای بدان نمیکند. از دید یک شاعر که همه هموغم و دغدغههایش زبان، ملت، تعلقات و احساساتش میباشد از این بیشتر تراوش نمیکند.
آساطوریان مینویسد: زمانی که این عشق به زادگاه ابعاد سیاسی و گرایشهای جانبدارانه بهخود میگیرد و وارد محیط آکادمیک میشود؛ آساطوریان حداقل میگوید آنهایی که آکادمیک نیستند حرجی بر آنها وارد نیست که احساساتشان را وارد مطالعاتشان مینمایند، اما مشکل اینجاست که این احساس و جانبداری وارد مطالعاتی شده است نام مطالعات کردی را یدک میکشد، اینجا البته اتهام را هم متوجه روسها و غربیها مینماید و هم متوجه کسانی که دکتر ویسی از آنها سخن به میان آورد؛ آنهایی که خودشان کرد هستند و دربارهی مسائل کردستان کار کردهاند. در نهایت آساطوریان بیان میدارد که کردشناسی یکی از سیاستزدهترین شاخههای ایرانشناسی است. این یک واقعیت است، نباید صورت مسأله را پاک کنیم. چندان بر این مسأله تأکید نکنیم که دیگری خود را برایمان تعریف نموده، یا دیگری برما غلبه نموده است، اتفاقا علم بدون پرچم و نشان است و پیگیری روش علمی خیلی آسانتر از غیرعلمیبودن است. باور کنید کار علمی از کردایهتی آسانتر است؛ یعنی کردایهتی نسبت به علمیبودن انرژی و هزینه بیشتری طلب میکند. اما مقابله بهمثلی که ما انجام میدهیم در مقابله با چنان تفکری، چه چیزی از آب درآید، من نمیخواهم بدان بپردازم چرا که دیدگاهها شخصی خواهند شد. اینها مطالبی بودند که تاکنون همچون حسی همدلی با آساطوریان که احساس نمودهام به صورت کلی خواسته آن را چنین بیان نماید داشتهام، چرا که کتابش روششناسی مطالعات کردی است و عنوان کردها و خاستگاه آنها عنوانی است که خودش بیان میدارد در ترجمه بدان افزودهاند. یعنی از طرف انتشارات، چرا که آنها سایکولوژی کردها را میشناسند، بر این مبنا که اگر این عنوان دیده شود فوری باعث فروش کتاب خواهد شد. اما خود مقاله نقدی است بر مطالعات کردی، اما نقد من نسبت به نقد ایشان چیست؟ نقد من این است که روششناسی خود ایشان نیز مشکل دارد. روششناسی خودش هم همان میزان جانبدارانه است که مستشرقان و کردها را با آن رانده است. من اینجا وارد فاز تحلیل کلام میشوم، در اینجا از قدمت نژادی بحث نموده است، تعریف عجیبی از نژاد ارائه نموده است. حتی اگر این تعریف ایشان از نژاد را نیز قبول نماییم مسئلهای را حل نخواهد کرد یا چیزی را زیر سئوال نخواهد برد چنانچه فرض کنیم کردها نیز نژاد هستند. بازگردیم به بخشی که من با آن همدلی دارم، تعداد جمعیت کردها واقعا چقدر است؟ گستره و پهنهی جغرافیایی مکان آنها چه مقدار است؟ یا تاریخ آنها به چه دورهای برمیگردد، من کاملا با او همرأی هستم که تاکنون هیچ سند و مدرک معتبر و باورپذیری در این زمینه وجود ندارد. پس آساطوریان اینجا کاملا برحق است، اما این مبنا نمیشود که بگوییم دادههایی که آساطوریان ارائه میدهد نیز درست و معتبر است. یعنی دادههای ما اگر بههمان اندازه شخصی است، دادههای آساطوریان نیز بههمان اندازه شخصی است. برای مثال ذکر میکند که جمعیت کردها 40میلیون نیست بلکه احتمالا 20 تا 23 میلیون باشد. نه ایشان میتواند مدعای خود را اثبات نماید و نه ما، آساطوریان برخی گزارهها را با استفاده از بعضی دلایل که واقعا هم درست هستند رد مینماید، ما نمیتوانیم قدمت خودمان را مبتنی بر اسناد قبل از قرن نهم اثبات نماییم. و این مشکل تاریخینگری است مشکل نژادی ما نیست. اما از آنطرف حرفهای آساطوریان هم قابل اثبات نیست و مشکل همینجاست. آساطوریان بهشکلی ناپخته بیان میدارد که این اتنیکهای بومی ایران محصول خودآگاهی دورهی پسااسلامی میباشند، یعنی قرون سوم، چهارم و پنجم هجری که تاحدودی بیاساس است. سراغ قسمتی میروم که تحت عنوان روششناسی علمی از آن نام میبرد، بهخوبی روششناسی علمی را در 24 صفحه اول تعریف میکند. اما وقتی وارد نوشتههای خودش میشویم که از فصل دوم آغاز میشود، خواهیم دید که المانهای غیرعلمی در داخل نقد خودش به وفور دیده میشود. کسانی که با کار علمی آشنایی دارند، خصوصا در علوم پایه، میدانند که پارلانس و گفتمان علمی پارلانس و گفتمانی کاملا بدون پرچم و کاملا خنثی است. دادهای است که یا آن را اثبات میکنی یا رد خواهی کرد. از همان شروع برچسب سیاستزده بودن ولو اگر درست هم باشد، پارلانس علمی بهشمار نمیآید. نسبت به مطالعات کردی میگوید که اینها لشکری از آماتورها و قلمفرسایان بیدانش هستند، این بحث تحلیل کلام است، آماتورهای متفنن غیرحرفهای، که بهصورت تفننی کار کردهاند. من به این دلیل اشاره کردم که زبانشناس نظری هستم، لذا واقعا برایم مهم نیست، کردها 5 میلیون باشند یا 50 میلیون. من فقط مشغول خواندن فضاهای بین خطوط آساطوریان هستم. آساطوریان میگوید بهنظر من جمعیت کردها 20 تا 23 میلیون میباشد، براساس چه سندی؟ سندش اینجاست: بهنظر من واقعبینانهتر میآید؛ بهنظر خودش واقعبینانه است، ارقامی که در بالا ذکر کردم؛ یعنی ارقامی که میگوید این ور 3 تا 4 میلیون، آنور 5 تا 6 میلیون و ...، بهنظر من واقعبینانه میآید که این ارقام تا جایی که ممکن بوده برپایهی یک ارزیابی عینی؛ ارزیابی عینی یعنی یک ارزیابی واقعا بیطرفانه، از واقعیتهای قومی،زبانی و تاریخی، فرهنگی استوار است. اما مطلقا به یک سند اشاره نمیکند که این شاهد عینی که آمارهای او بدان تکیه دارد چیست. البته آنجا که میگوید افراطیون صحبت از 50 تا 60 میلیون میکنند و ادعایشان قابل اثبات نیست، حرف درستی میزند اما ادعای خودش هم قابل اثبات نیست. فقط میخواهم تناقضها را نشان دهم، در همان حال که میگوید دادههای ما برای برای این تعداد عینی است، در همان صفحه میگوید معمولا تعداد کردها را نمیتوان با قطعیت تخمین زد. اگر نمیتوانی با قطعیت تخمین بزنی چرا اینور میگویی که دادهها عینی است. برای ادعای 23 میلیون خودت دم از عینیت میزنی اما برای 40 میلیون میگویی نمیتوان تخمین زد. چرا که دادههای آماری، دقت فرمایید، چرا دادههای آمرای در منابع مختلف عمدتا افزایش یا کاهش یافته و در کشورهایی که کردها در آن ساکن هستند کاهش یافته است. لذا میگوید آمار دولتها هم قابل اعتبار نیست، در دو صفحه قبل، در فوتنوت دو، پاورقی دو میگوید: [که اینبار دوباره به اعداد و ارقام خود ارجاع میدهد] میگوید بخش قومی کرد در ترکیه بر اساس تحقیق دقیقی که ثروت متلو انجام داده در سال 1990 تقریبا 7 میلیون است. اگر ادعا دارید که آمار ثروت دقیق است، پس آمار دقیق در این مورد وجود دارد، از طرف دیگر وقتی از آمار اینور حرف میزنی میگویی دقیق نیست و کلا مبتنی بر تخمین است. این مورد از موارد بسیار واضح و مبرهن در کار آساطوریان است که من برای مثال بدان اشاره نمودم. از ایزدیها بحث میکند، بازهم من همچون فردی بیطرف که نمیدانم تاریخ ایزدیها از کجا نشأت میگیرد، در صفحه 33 میگوید: [آنجا که میخواهد بگوید کردها بدنبال هویتسازی و تاریخسازی هستند، و قصد دارند در راستای تاریخسازی بهزور ایزدیها را به خود بچسپانند] میگوید این کار کردها منجر به ظهور یک گفتمان بیپایه درباره مذهب به اصطلاح پیشااسلامی کردها شده است. [یعنی میگوید کردها ادعا دارند که موجودیتی ماقبل اسلامی نیز دارند و دارای آیینی شبهایزدی بودهاند] که عمدتا از مذهب ایزدی الهام گرفته. درحالی که[میگوید کردها بواسطهی ایزدیها برای خودشان قدمتسازی میکنند] خود دیانت ایزدی شکل توسعهیافتهی یکی از مسلکهای صوفیگرای قرون وسطا است. یعنی اگر کردها خود را به ایزدیها میچسپانند، آنها خود تاریخی مابین سدهی 5 میلادی تا 15 میلادی دارند، یعنی در آن فاصله، میانگین که بگیریم میشود سدهی 10 میلادی. در صفحهی بعدی جالب اینست که با کلمات بازی میکند؛ آنجا که مسئله ایزدیها بهضررش تمام میشود آن را تخطئه میکند، اما آنجا که احساس مینماید به نفع اوست بدان جایگاه میبخشد. دقت کنید در جای دیگری میگوید در واقع هیچ شاهدی دال بر وجود نشانههای زرتشتی در دین ایزدی وجود ندارد اما این بدان معنا نیست که این دین فاقد اجزا کهنگرا و باستانی است. درجایی میگوید ایزدیها منشأی باستانی دارند و در جایی دیگر میگوید قدمت آنها به قرون وسطا باز میگردد؛ یعنی نشأتگرفته از مسلکهای صوفیگرایانه قرون وسطایی که اگر بتوانیم میانگین قرون 9 و 10 میلادی را برای آن لحاظ کنیم. میترائیسم را تخطئه میکند آنجا که به نفع او نیست، آنجا که به نفعش تمام میشود میگوید ایزدی را آیینی زشت توصیف میکند، اما آیین مقدس میترائی، دقیقا با همین واژه، این بحث تحلیل کلام است. یعنی آنجا که همراستایی با منافعش وجود دارد با صفت باستانی و مقدس ایزدیها را توصیف میکند و آنجا هم که در جهت خلاف منافعش پیش میرود آنها را خرپرست مینامد. بحث آساطوریان در فصل بعدی از دایرهی مبادی آداب خارج میشود، من دیگر نمیخواهم چندان سرتان را درد آورم، بله مطالعات کردی مسیری علمی را نپیموده است اما خود نقد اوهم، البته بخش تئوری مشکلی ندارد، اما چنانچه به بحث زبانی میپردازد همچنانکه دکتر ویسی فرمودند مگر تنها خودش بداند که چی گفته است. در جایی گفته است که در زبان کردی حتی هیچ المان مادی باقی نمانده است، و یک المان هم که گذراست و انتظار میرود که گذرا باشد، پس انتظار نمیرود در کردی باقی مانده باشد. لذا نمیتوانیم هیچ استنادی به آن داشته باشیم. و در بخش ادبیات هست که از دایرهی ادب خارج میشود، بسیار آگاهانه، بیشتر بحثهایش در این قسمت رنگوبوی کردانه بهخود میگیرد. وارد فاز طعنه و تعلیق و تشر میشود آنجا که میگوید نیکیتین گفته ما در معبدی شاهد بودیم که شمایلی از ملکطاووس بر روی دیوار تصویرشده است و زیر آن نوشتهشده کرنموت، کرنموت یعنی خرنموت؛ خر نمیمیرد. بعدها در فرهنگی فرانسوی،کردی فهمیدیم که این به نوعی آیین پرستش خر برمیگردد. بعدا هم میگوید اینطور نیست و من این فرضیه را درست نمیدانم که مرتبط با آیینی از این دست باشد. اگر این مسئله را قبول نداری چرا در مورد آن بحث میکنی، آنهم 2 صفحه از فصلی 13 صفحهای را بهآن اختصاص دادهای. باور کنید این کتاب از نظر داده از فصل دوم به بعد هیچ ارزشی ندارد. بجز فصل اول کتاب، که بهنظرم هرکس دیگری هم چنان نقدهایی را مطرح میکرد میبایست با آب طلا نوشته میشد، چراکه آسیبشناسی مطالعات کردی است و مربوط به خودمان است. خودمان را با خودمان رویارو مینماید. اتفاقا من مقاله درایور را خونده بودم، 1922، در اینترنت هم قابل دسترس است و افستی خوب از آن بازحروفچینی شده، history of Kurdish studies، تاریخ مطالعات کردی، آنجا که میگوید ریشه کلمه کرد بازمیگردد به غارتگر، دزد و چوپان و کسانی که نسبت به بیگناهان ظلم روا میدارند، در همهی این موارد برحق است، درایور با استناد به تاریخنگاران عرب در قرن نهم میلادی این موارد را بازگو میکند، نقل میکند که از جایی عبور میکردیم و با جماعتی از کردها مواجه شدیم، که در اینجا یعنی گروهی غارتگر، منظورم این نیست که این مورد را اثبات یا رد نمایم چراکه قابل اثبات نیست. اما میخواهم این موضوع را مورد اشاره قرار دهم که در نوشتهی درایور،[آساطوریان] همین موارد را انتخاب نموده است، اما موارد قابلتوجهی را که به شکل تاریخی به کردها پرداخته حذف نموده است. بیش از این وقت شما را نمیگیرم، از همه شما بویژه از دکتر نقشبندی عذرخواهی میکنم که بخشی از وقت صحبتهای ایشان را هم گرفتیم، خواستم براساس خطوط و مابین خطوط آساطوریان بحثم را پیش ببرم. همهی دادههای واقعی مورد اشارهی دکتر ویسی را قبول میکنم. بخش زبانشناسی را ایشان به خوبی مورد اشاره قرار دادند. اما از نظر من گمانهزنی آساطوریان فاقد ارزش است. این نظر شخصی خودم است و احساس میکنم که اینگونه گمانهزنیها به هیچ طرفی هم هیچ خدمتی نخواهد کرد، نه به جامعهی کردی و نه به کسانی که این کتاب را چاپ کردهاند و احساس نمودهاند هدفی را برآورده خواهد ساخت. چون این اثر فقط رادیکالیسم را تشویق مینماید، و کسانی هم که پشتوانه مادی و معنوی چاپ این کتاب بودهاند مطمئن هستند که با این کار به هیچ هدفی نخواهند رسید. طرف مقابلتان را رادیکالتر خواهد کرد و لاغیر.